بی ناموس نامه

علاوه بر این که تمام هفته قبل رو مشغول انجام کارهای مختلف بودم و وقت نداشتم پست جدیدی بنویسم یا حتی به وبلاگ دوستان تمام و کمال سر بزنم بلاگر سرویس کننده فعلی (سرویس دهنده قبلی) هم لطف کرده بود و تمام سوراخ سنبه های نفوذش رو به روی من بسته بود و از هر راهی که وارد می شدم یه در بسته میذاشت جلوی ما. دو تا راپورت ویژه؛ البته ورود برای افراد زیر 25 سال ممنوعه.حالا خود دانید.
راپورت اول:چه می کنه این......!!!!
در دو هفته اخیر کلی خبرهای ......رسید.اگه می بینین جای خالی گذاشتم منظور بدی نداشتم ولی هر چی فکر کردم نتونستم یه صفت درست و حسابی پیدا کنم واسش.اول خبر رسید که تو زندان گوهردشت یک زندانبان با همکاری یک بهیار زندان به بیش از بیست زن حال دادن با نون و سس اضافه.هنوز مبهوت این همه درستکاری و امنیت بودیم که خبر دوم منتشر شد.هنرنمایی شش نفر در قیامدشت که با یک زن در کنار جاده در حال صفا بودند.خبر بعدی حتی بدتر بود.فردی در خانه ای را زده بود و با معرفی خود به عنوان مامور شرکت گاز وارد خانه شده بود و فک کرده بود که خانم خانه نیاز به آچار کشی و لوله کشی دارد.البته بهتر بود ایشان خودش را مامور شرکت آب و فاضلاب معرفی می کرد تا گاز.هنوز این سه مورد را هضم نکرده بودیم که مورد چهارم به مراتب فجیع تر از همه موارد قبلی رخ داد.سه مرد در لواسان به خانه همکار قدیمی که باعث اخراج آنها از محل کارشان شده بود تشریف فرما شده و با زندانی کردن وی در انباری در مقابل چشمان فرزندانش به همسر وی تجاوز کرده اند.دیگه چی میشه گفت؟
راپورت دوم:چه می کنه این مجلس!!
رای اعتماد به محصولی برای وزارت رفاه هم از آن لطیفه های ناب روزگار بود.بعد از این که نمایندگان مخالف در باب سابقه بد محصولی در مدیریت انتخابات و ثروت هنگفت وی انتقاداتی مطرح کردند نمایندگان موافق درفشانی هایی کردند بی بدیل.توجه شما را به دو نمونه زیر جلب می کنم:
یک نماینده موافق محصولی برای وزارت رفاه:آقای محصولی چون خود مرفه است رفاه را به طور کامل درک کرده بهترین گزینه برای وزارت رفاه است!!!!
یک نماینده موافق دیگر محصولی برای وزارت رفاه: صبح که داشتم به مجلس می آمدم برای وزیر شدن آقای محصولی استخاره کرده خوب آمد!!!


پی نوشت:فضای جامعه از جو "درمالی" به جو "فُعُول از مصدر دَخَلَ" ارتقا یافته و بی شک این از دستاوردهای دولت دهم است
پی نوشت دو:در مورد باز کردن در خانه بیشتر مراقب باشید.بعضی ها مامور چیز دیگری هستند نه مامور آن چیزی که می گویند
پی نوشت سه:نمایندگان محترم مجلس از فضای بوجود آمده حداکثر استفاده را بردند و با استفاده از اصطلاح "بیا تو دم در بده" آقای محصولی را زور چپان کردند به جامعه.
پی نوشت چهار: اگر در اقصا نقاط بدن احساس درد می کنید یا از فرو شدن جناب محصولی ست یا از مامورنماها یا هم این که زندان بوده اید حالا چه کوهردشت چه کهریزک.شاید هم هنوز چیزی به نام وجدان و انسانیت داشته باشید و با خواندن این پست چیزی به وجدانتان فرو رفته.

حرف آخر:توالت عمومی اینجاست.

نوشته های بی خود، نوشته های خوب


اونقدر اتفاقات زیادی رخ داده که اصلا نمیشه بیان کرد.یعنی نوشتنشون از توان من خارجه و خوندنش از حوصله شما.از آزادی قوچانی و نمایشگاه مطبوعات و لنگه کفش خوردن کروبی و آزادی الویری و قوچانی تا دستگیری نفیسه زارع کهن یکی دیگر از همکاران مطبوعاتی مان و داستان دو از همه جا رانده و از همه چیز مانده به نام های صفار هرندی و حداد عادل که عملکرد این چند ماهه شان خود لطیفه ای ناب است.

راپورت اول:ما و گزارش های کامران
کامران نجف زاده همان قدر که پتانسیل دارد تا گزارشگر خوبی شود همان قدر هم می تواند به روح ژورنالیسم و علم ارتباطات و خبرنگاری فاتحه بخواند.کتمان نمی کنم که در ابتدا از جسارتی که برای متفاوت بودن داشت خوشم می آمد اما گزارش هایش هیچ گاه چنگی به دل نزد.تا این که گزارش هایش بیش از آن چه باید رنگ تملق یه خود گرفت و بعد از انتخابات هم راهی بلاد فرانسه شد و حالا گزارشی می فرستد که مربوط به چهار سال پیش است.دوستان می گویند این همه بودجه صرف می شود تا خبرنگاری به فرانسه برود و خبرها و تصاویر آرشیوی چهار سال قبل را برایمان بفرستد و در صدا سیمایی که بر اساس استراتژی هر کی به هر کی اداره می شود این گزارش دو بار به عنوان گزارش خبری برای بینندگان پخش شود.روایت کامل دسته گل کامران را اینجا بخوانید.

راپورت دوم:تئوریسین احمدی نژاد
محمدعلی رامین را به نام تئوریسین احمدی نژاد می شناسند.رامین کسی است که برای اولین بار در ایران حرف از انکار هولوکاست زد.این مرد پشت پرده دولت که حالا در مقام معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد خدمت می کند در اولین روز کاری خودش توانست روزنامه سرمایه را نه توقیف که لغو امتیاز کند.حالا ایشان راه افتاده و به روزنامه ها سر میزند و می گوید این را بنویسید و این را ننویسید.در اولین قدم هم ایشان روزنامه اعتماد را مزین فرمودند. و تقریبا اولتیماتوم صادر کردند.رامین البته در سخنانی جالبی گفت:"بنده الان نه به عنوان معاون مطبوعاتي بلکه به عنوان يک همکار سعي مي کنم از همه چيزهاي خوبي که مي نويسيد چشم بپوشم و نگاه نکنم البته به عنوان شخص، اما به عنوان معاون مطبوعاتي چرا، همه را مي بينم و به آنها توجه دارم."
من هر چه فک کردم معنی این جمله را نفهمیدم تا وقتی از یکی از دوستانم در روزنامه اعتماد پرسیدم و متوجه شدم که آقای رامین گفته از همه چیزهای بی خودی که می نویسید چشم بپوشم که البته دوستان در روزنامه اعتماد به علت آینده نگری این کلمه را با خوب جایگزین کرده اند.
البته آقای رامین در پاسخ به سوال بچه های روزنامه اعتماد در مورد دلیل لغو امتیاز روزنامه سرمایه گفته اند: سرمایه چه ربطی به شما دارد."

پیشنهاد:
با توجه به چشم شور مهندس پنگول جونی که باعث تعطیلی ستون ابراهیم رها در روزنامه اعتماد شد فعلا تنها دو ستون جهت پیشنهاد بیشتر در چنته نداریم.کماکان ستون کیهان و خوانندگان به عنوان مفرح ترین مطلب در روزنامه های کشور در صدر است.پس از آن هم به ستون شهرام شکیبا در روزنامه خبر سری بزنید.از بی مزگی های برخی روزهایش که بگذرید بیشتر روزها سرحالتان می آورد.

آن مرد با ریش آمد


بالاخره محمد قوچانی آزاد شد و برگشت.با ریش بلند. با ده کیلو کاهش وزن.با لباس هایی که به تنش گشاد شده بودند. همه ما داشتیم از خوشحالی و ذوق و شوق سکته می زدیم اما واکنش های خود قوچانی هم خیلی جالب بود.همان قدر که بچه ها دلشان برای قوچانی تنگ شده بود به همان اندازه هم محمد قوچانی دلتنگ دوستان و همکارانش شده بود و چه بسا بسیار بیشتر.چون ما در کنار هم بودیم و در هوایی نسبتا آزاد ولی قوچانی دربند بود و تنها.

شب جمعه ساعت از 11 که گذشته بود به سراغ قوچانی آمده بودند و بازرسی اش کرده بودند.وقتی مطمئن شده بودند که خانواده اش نومید از جلوی زندان به خانه برگشته اند آقای سردبیر را با چشم بند سوار ماشین کرده و جلوی آژانس پیاده کرده بودند تا خود به خانه برود.

حرف های گفتنی زیاد بود اما تعداد دیدار کنندگان آن قدر زیاد بود که به قوچانی فرصت حرف زدن نرسد.ولی نکته بینی آقای سردبیر آن جا معلوم شد که پس از 131 روز دربند بودن آن هم بدون دسترسی به مطبوعات اولین حرفی که به بچه ها می زد در مورد مطالبشان بود.همه متحیر مانده بودیم که در همان چند ساعتی که آزاد شده بود تا دیدار با بچه ها چگونه این همه مجلات را رصد کرده بود و نکات ریزی که از دید همه جا مانده بود را یادآوری می کرد.

قوچانی هم مثل بقیه آزاد شدگان از باقی زندانیان سیاسی خبر چندانی نداشت.اما از آنان هم گفت.از این که بیش از همه دلتنگ محمد عطریان فر شده که روزها و شب های زیادی در کنار هم در نشریات مختلف کار کرده بودند.از فشارهایی که بر زندانیان بود؛از افسردگی زیدآبادی در ملاقات کوتاهی که با هم داشتند؛ از حرف هایی که بعضی ها زیر فشار زدند؛از روحیه ی بالای برخی زندانیان مثل تاجزاده و امینی و لیلاز و دادگاه برنامه ریزی شده حجاریان.
ابراهیم امینی،سعید لیلاز و مصطفی تاجزاده هم روحیه ای بالا دارند هم قدرت طنزگویی خوبی.قوچانی می گفت اگر هم سلولی هایت این سه باشند راحت می توانی دو سال در زندان بمانی.


قوچانی زمانی که در مورد اعترافات صحبت می کرد نقل قول جالبی از شیخ اصلاحات آورد.وقتی وقایع پس از انتخابات و دستگیری ها تازه شکل گرفته بود و صحبتی از احتمال دستگیری ها به میان آمده بود،مهدی کروبی خطاب به ابطحی گفته بود: "ابطحی اگه گرفتنت هر چیزی که اتفاق افتاده بگو. ولی خدایی چیزایی که اتفاق نیفتاده رو نگو!!!!!"

و این چنین ابطحی همان چیزهایی را گفت که هرگز اتفاق نیفتاده بود.