چه بگویم تا دل افسردگیت از میان برخیزد

اصلا حال و حوصله صحبت کردن نداشتم ولی راننده تاکسی یک بند حرف می زد.مهمترین چیزی که یادم مانده این بود.گفت وقتی کینه بکاری نفرت درو می کنی.

غمنامه
خنده ام می گیرد.و چه خنده تلخی.آقایان آن قدر ترسیده اند که پیرمردی 78 ساله ای را،ابراهیم یزدی را که سال هاست نه تریبونی برای سخنرانی دارد و نه صندلی مدیریتی برای نشستن و نه نشریه ای برای نوشتن نیمه شب دستگیر می کنند و به زندان می برند.
یاد مریم باقی می افتم که پس از آزادی قوچانی گفت: انگار همیشه باید یک مرد از خانه ما در زندان باشد.حالا که محمد آزاد شده منتظریم بیایند بابا را بگیرند." و چه زود محقق شد این حرف سوزناک.
علی عرب مازار را نمیدانم دیگر چرا.استاد اقتصادی که تنها و تنها در هنگامه انتخابات مشاور اقتصادی میرحسین بوده و دیگر نه فعالیت سیاسی و نه کار رسانه ای که فقط درس اقتصاد می داد و بس.
عابدی جعفری با آن قیافه حزب اللهی و جای مهر بر پیشانی را دیگر چرا؟ به جرم این که بیست سال پیش در دولت میرحسین موسوی وزیر بازرگانی بوده؟پس رئیس جمهور آن دولت را چرا نمی گیرید؟
شمس الواعظین که این روزها جز خاطره تعریف کردن کار دیگری نمی کرد.صدای مرتضی حاجی را که حتی در دوران وزارتش در دولت خاتمی کسی نشنیده چرا بازداشت می کنید؟ سید حسن رسولی که فقط در بنیاد بارانی بود را چرا؟شاهپور کاظمی چون برادر زهرا رهنورد است؟نوشین چون خواهر شیرین عبادی است؟ محمد چون فرزند مصطفی معین است؟
روزنامه نگارانی که دست و پایشان را بسته اید و بر دهانشان قفل سکوت زده اید چرا؟ مطالبشان را که شبانه در چاپخانه قیچی می کنید.هر روز هم که برایشان تذکر و اخطار می فرستید و بعد هم می گویید جامعه مطبوعاتی آزاد و امن است.رضا تاجیک را گرفته اند.کیوان مهرگان را و بدرالسادات مفیدی را.
نسرین وزیری، مهدی تاجیک،بهزادیان نژاد،باقریان،منصوره شجاعی و.......لیستی که هر روز پر و پیمان تر از قبل می شود.
لیست انتها ندارد.محمدرضا تابش گفته یک لیست 300 نفری تهیه کرده اند و به این روند دستگیری هنوز ادامه دارد.
کاش این گونه نمیشد.کاش کسانی که بر مسند قدرت نشسته بودند کمی هم درایت داشتند تا امروز چنین خون هایی بر زمین ریخته نشود.نمیدانم تعداد بازداشت شدگان چقدر شده و چقدر خواهد شد.ولی دیشب با دوستان حساب کردیم دیدیم تعداد بازجوها بسیار کمتر از بازداشت شده هاست.منتظریم آگهی استخدام بازجو بدهند برویم ثبت نام.

میان برنامه(جهت تازه کردن نفس)
در میانه گفت و گوهای دیشب به یکی از دوستان که اتفاقا در زمینه علم و فناوری های روز خیرنگار بسیار خوبی است گفتیم دیدی مطهری پیشنهادی هفت بندی برای رسیدن به آرامش در جامعه ارائه کرده است؟ کمی فکر کرد و گرهی بر ابرو انداخت و گفت: مگه مطهری نمرده بود؟ تا صبح همه به هم همین جمله را می گفتند و می خندیدند.

تولد دوباره ژورنالیسم


امان از دست این بلاگر.نه که من تنبل باشم،نه! مشکل اینه که از تموم پیغمبرا جرجیس گیر ما افتاد.با دایال آپ از پشت کوه قاف اینترنت وصل شی سرویس بلاگر قبراق و آماده باز میشه ولی نمیدونم چرا این اینترنت لکنته فکسنی ما که هر سایت بی خود و بی جهتی رو باز میکنه از باز کردن بلاگر محترم عاجزه.اینم شده مشکل این روزهای من.واسه همینه که راپورت ها و خبرهای ویژه یکی یکی میاد و میره و می سوزه و من نمی تونم توی راپورت نامه بنویسم.حالا شما دعا کنین شاید بلاگر دست از لجبازی با من برداره و گوشه چشمی و عنایتی.

راپورت اول: تولد دوباره یک مجله
ایران دخت یک ماهنامه بود که زمستون قبل شد هفته نامه و قرار شد مطالبش اجتماعی باشه.البته اون موقع نویسندگان و گردانندگان مجله یک پایگاه خوب به نام روزنامه اعتماد ملی داشتند و نیازی نبود که واسه ایران دخت هم با انتشار مطالب سیاسی حاشیه ناامن ایجاد کنند.به هر حال این پایگاه باید واسه همین روز مبادا حفظ میشد.زد و روزنامه توقیف شد و سردبیر در بند. ما موندیم و ایران دختی که با همون مطالب اجتماعی منتشر می شد و لنگ لنگان می رفت جلو.تا این که سردبیر برگشت و جمع یاران و دوستان رو که پراکنده شده بودند دوباره جمع کرد.دو هفته ای طول کشید تا برای مجله فرمت،طراحی و برنامه جدید تدوین بشه ولی در نهایت اولین شماره متحول شده ایران دخت روز شنبه 28 آذر ماه روی کیوسک اومد.حالا اگه دلتون لک زده واسه یه نشریه که همه جورمطلب سیاسی،اقتصادی، اجتماعی داشته باشه،صفحه تاریخ و اندیشه داشته باشه و حتی توش جایی برای بررسی منشور اخلاقی و سیر زندگی مرحوم کردان باشه برین سراغ ایران دخت که نمونه امروزی همون شهروند امروزه که سال قبل توقیف شد.
در ضمن در این مجله یک نفر هم به جمع تیم قوچانی اضافه شد و اونم بزرگمهر حسین پوره که کمیک استریپ هاش نیازی به توضیح نداره.

یادداشت سردبیر:ما هنوز اصلاح طلبیم
.......در دستان نگهبان مجله سرخی دیدم که به ایران دخت می مانست.نگهبان بدی نبود.گفتم بده ورقی بزنم.گفت ممنوع است.گفتم عجبا که سردبیر در سلول و مجله در زندان اما دریغ از ملاقات.....

خلاصه آنچه در ایراندخت می خوانید:
یادداشت سردبیر.کردان؛آنچه گفت و نگفت.دادستان تازه تهران.اسلام ستیزی در اروپا.استیضاح محرابیان؛بگذارید بروم. نقد کتاب دا. آخرین فیلم کیمیایی. منشور اخلاقی به علاوه کافه،باشگاه و ....

راپورت آخر:

در لحظه نگارش این متن خبر رسید که آیت الله منتظری دارفانی را وداع گفته اند.همان که روحانی واقعی بود.روحش شاد.

مسئولان ملت را شاد می کنند

فضای کشور فضای بسیار شاد و خجسته ای است.در این مورد شک نکنید.ما هم از این قضیه خوشحالیم.شما هم سعی کنید خوشحال باشید.اگر هم نیستید حداقل یکی دو مورد از خبرهای کوتاه این روزها را بخوانید و خوشحال شوید.

راپورت اول: زوج نمونه
آن سیاستمدار هوشمند،آن ادیب فرهمند،آن فیلسوف خردمند،آن به غایت بزرگوار،آن بزرگ متفکر تمامی قرون و اعصار، آن نویسنده خلاق و ادیب،آن نگارنده مصفا و حبیب؛آن که جامه ریاست دوخته بر قامتش،آن که با صندلی عجین شده ب ا س نش، آن مرد روزهای سخت سیاست،آن هماره آویزان دیانت،آن در همه عرصه های علوم پیشتاز،آن که از همه سبقت گرفت با یک نیش گاز، آن همیشه حاضر در جدال حق و باطل،شیخنا و مولانا دکتر غلامعلی حداد عادل؛جمیع اصولگرایان به فدایش؛ که از دولت نهم و بعد از نهم رانده و از ریاست مجلس و حتی فراکسیون اکثریت وامانده و اهمیت و اثرگذاری ایشان در سیاست مملکت کمی بیش از نقش نخودی در بازی کودکان است هفته گذشته به همراه منزل عنوان زوج نمونه کشور را با افتخار بدست آوردند.
حال معیار و مبنا چه بوده و ایشان و منزل را در چه ترازویی گذاشته و سنجیده اند و بدین مقام متعالی منصوب کرده اند الله و اعلم.با این همه از تمامی مسئولان و غیرمسئولانی که با این انتصاب باعث تزریق نشاط به ملت و خنده مردم شدند کمال تشکر را داریم.چه توفیقی از این بهتر که خلقی را بخندانی؟

راپورت دوم: کفشهایش
دکتر کردان که رحمت خدا بر ایشان باد.هنوز هم دست بردار قضیه و ول کن معامله نیست که نیست.آقای محمد علی رامین معاون مطبوعاتی وزیر ارشاد که در مراسم ختم دکتر حضور به هم رسانده بودند بعد ازخروج متوجه شدند که کفش هایشان به سرقت رفته و مجبور شدند از دو کیسه پلاستیکی به جای کفش استفاده کنند.انتشار عکس آقای رامین با پاپوش های جدید آن هم در مجلس ختم دکتر کردان باعث شد تا بر لب خبرنگاران بیکار شده از مرحمت ایشان لبخند کوچکی سبز شود.حالا این کار چه کسی بوده خدا می داند.به هر حال الان کفش استفاده های زیادی دارد.برخی هم احتمال داده اند که در سخنرانی بعدی آقای صفار هرندی کفش های آقای رامین پیدا شود.

راپورت سوم:صحنه واقعی
به گفته خبرگزاری جهان نیوز امروز تعدادی از دانشجویان رشته تئاتر قرار است در مقابل سفارت انگلیس صحنه واقعی قتل ندا آقاسلطان را بازی کنند.حالا قتلی که همه فیلمش را دیده اند صحنه واقعی اش چیست دیگر خدا عالم است.باید منتظر این نمایش بود.شاید در نمایش صحنه واقعی اصلا ندا به قتل نرسد و حتی بگوید که این هم از توطئه های سران اصلاح طلب بر علیه نظام بوده است.در ذیل این خبر یکی از بازدیدکنندگان تیزبین نوشته اند: اگر این دوستان راست می گویند صحنه واقعی قتل های کهریزک را بازسازی کنند!!!