مسئولان ملت را شاد می کنند

فضای کشور فضای بسیار شاد و خجسته ای است.در این مورد شک نکنید.ما هم از این قضیه خوشحالیم.شما هم سعی کنید خوشحال باشید.اگر هم نیستید حداقل یکی دو مورد از خبرهای کوتاه این روزها را بخوانید و خوشحال شوید.

راپورت اول: زوج نمونه
آن سیاستمدار هوشمند،آن ادیب فرهمند،آن فیلسوف خردمند،آن به غایت بزرگوار،آن بزرگ متفکر تمامی قرون و اعصار، آن نویسنده خلاق و ادیب،آن نگارنده مصفا و حبیب؛آن که جامه ریاست دوخته بر قامتش،آن که با صندلی عجین شده ب ا س نش، آن مرد روزهای سخت سیاست،آن هماره آویزان دیانت،آن در همه عرصه های علوم پیشتاز،آن که از همه سبقت گرفت با یک نیش گاز، آن همیشه حاضر در جدال حق و باطل،شیخنا و مولانا دکتر غلامعلی حداد عادل؛جمیع اصولگرایان به فدایش؛ که از دولت نهم و بعد از نهم رانده و از ریاست مجلس و حتی فراکسیون اکثریت وامانده و اهمیت و اثرگذاری ایشان در سیاست مملکت کمی بیش از نقش نخودی در بازی کودکان است هفته گذشته به همراه منزل عنوان زوج نمونه کشور را با افتخار بدست آوردند.
حال معیار و مبنا چه بوده و ایشان و منزل را در چه ترازویی گذاشته و سنجیده اند و بدین مقام متعالی منصوب کرده اند الله و اعلم.با این همه از تمامی مسئولان و غیرمسئولانی که با این انتصاب باعث تزریق نشاط به ملت و خنده مردم شدند کمال تشکر را داریم.چه توفیقی از این بهتر که خلقی را بخندانی؟

راپورت دوم: کفشهایش
دکتر کردان که رحمت خدا بر ایشان باد.هنوز هم دست بردار قضیه و ول کن معامله نیست که نیست.آقای محمد علی رامین معاون مطبوعاتی وزیر ارشاد که در مراسم ختم دکتر حضور به هم رسانده بودند بعد ازخروج متوجه شدند که کفش هایشان به سرقت رفته و مجبور شدند از دو کیسه پلاستیکی به جای کفش استفاده کنند.انتشار عکس آقای رامین با پاپوش های جدید آن هم در مجلس ختم دکتر کردان باعث شد تا بر لب خبرنگاران بیکار شده از مرحمت ایشان لبخند کوچکی سبز شود.حالا این کار چه کسی بوده خدا می داند.به هر حال الان کفش استفاده های زیادی دارد.برخی هم احتمال داده اند که در سخنرانی بعدی آقای صفار هرندی کفش های آقای رامین پیدا شود.

راپورت سوم:صحنه واقعی
به گفته خبرگزاری جهان نیوز امروز تعدادی از دانشجویان رشته تئاتر قرار است در مقابل سفارت انگلیس صحنه واقعی قتل ندا آقاسلطان را بازی کنند.حالا قتلی که همه فیلمش را دیده اند صحنه واقعی اش چیست دیگر خدا عالم است.باید منتظر این نمایش بود.شاید در نمایش صحنه واقعی اصلا ندا به قتل نرسد و حتی بگوید که این هم از توطئه های سران اصلاح طلب بر علیه نظام بوده است.در ذیل این خبر یکی از بازدیدکنندگان تیزبین نوشته اند: اگر این دوستان راست می گویند صحنه واقعی قتل های کهریزک را بازسازی کنند!!!

بی ناموس نامه

علاوه بر این که تمام هفته قبل رو مشغول انجام کارهای مختلف بودم و وقت نداشتم پست جدیدی بنویسم یا حتی به وبلاگ دوستان تمام و کمال سر بزنم بلاگر سرویس کننده فعلی (سرویس دهنده قبلی) هم لطف کرده بود و تمام سوراخ سنبه های نفوذش رو به روی من بسته بود و از هر راهی که وارد می شدم یه در بسته میذاشت جلوی ما. دو تا راپورت ویژه؛ البته ورود برای افراد زیر 25 سال ممنوعه.حالا خود دانید.
راپورت اول:چه می کنه این......!!!!
در دو هفته اخیر کلی خبرهای ......رسید.اگه می بینین جای خالی گذاشتم منظور بدی نداشتم ولی هر چی فکر کردم نتونستم یه صفت درست و حسابی پیدا کنم واسش.اول خبر رسید که تو زندان گوهردشت یک زندانبان با همکاری یک بهیار زندان به بیش از بیست زن حال دادن با نون و سس اضافه.هنوز مبهوت این همه درستکاری و امنیت بودیم که خبر دوم منتشر شد.هنرنمایی شش نفر در قیامدشت که با یک زن در کنار جاده در حال صفا بودند.خبر بعدی حتی بدتر بود.فردی در خانه ای را زده بود و با معرفی خود به عنوان مامور شرکت گاز وارد خانه شده بود و فک کرده بود که خانم خانه نیاز به آچار کشی و لوله کشی دارد.البته بهتر بود ایشان خودش را مامور شرکت آب و فاضلاب معرفی می کرد تا گاز.هنوز این سه مورد را هضم نکرده بودیم که مورد چهارم به مراتب فجیع تر از همه موارد قبلی رخ داد.سه مرد در لواسان به خانه همکار قدیمی که باعث اخراج آنها از محل کارشان شده بود تشریف فرما شده و با زندانی کردن وی در انباری در مقابل چشمان فرزندانش به همسر وی تجاوز کرده اند.دیگه چی میشه گفت؟
راپورت دوم:چه می کنه این مجلس!!
رای اعتماد به محصولی برای وزارت رفاه هم از آن لطیفه های ناب روزگار بود.بعد از این که نمایندگان مخالف در باب سابقه بد محصولی در مدیریت انتخابات و ثروت هنگفت وی انتقاداتی مطرح کردند نمایندگان موافق درفشانی هایی کردند بی بدیل.توجه شما را به دو نمونه زیر جلب می کنم:
یک نماینده موافق محصولی برای وزارت رفاه:آقای محصولی چون خود مرفه است رفاه را به طور کامل درک کرده بهترین گزینه برای وزارت رفاه است!!!!
یک نماینده موافق دیگر محصولی برای وزارت رفاه: صبح که داشتم به مجلس می آمدم برای وزیر شدن آقای محصولی استخاره کرده خوب آمد!!!


پی نوشت:فضای جامعه از جو "درمالی" به جو "فُعُول از مصدر دَخَلَ" ارتقا یافته و بی شک این از دستاوردهای دولت دهم است
پی نوشت دو:در مورد باز کردن در خانه بیشتر مراقب باشید.بعضی ها مامور چیز دیگری هستند نه مامور آن چیزی که می گویند
پی نوشت سه:نمایندگان محترم مجلس از فضای بوجود آمده حداکثر استفاده را بردند و با استفاده از اصطلاح "بیا تو دم در بده" آقای محصولی را زور چپان کردند به جامعه.
پی نوشت چهار: اگر در اقصا نقاط بدن احساس درد می کنید یا از فرو شدن جناب محصولی ست یا از مامورنماها یا هم این که زندان بوده اید حالا چه کوهردشت چه کهریزک.شاید هم هنوز چیزی به نام وجدان و انسانیت داشته باشید و با خواندن این پست چیزی به وجدانتان فرو رفته.

حرف آخر:توالت عمومی اینجاست.

نوشته های بی خود، نوشته های خوب


اونقدر اتفاقات زیادی رخ داده که اصلا نمیشه بیان کرد.یعنی نوشتنشون از توان من خارجه و خوندنش از حوصله شما.از آزادی قوچانی و نمایشگاه مطبوعات و لنگه کفش خوردن کروبی و آزادی الویری و قوچانی تا دستگیری نفیسه زارع کهن یکی دیگر از همکاران مطبوعاتی مان و داستان دو از همه جا رانده و از همه چیز مانده به نام های صفار هرندی و حداد عادل که عملکرد این چند ماهه شان خود لطیفه ای ناب است.

راپورت اول:ما و گزارش های کامران
کامران نجف زاده همان قدر که پتانسیل دارد تا گزارشگر خوبی شود همان قدر هم می تواند به روح ژورنالیسم و علم ارتباطات و خبرنگاری فاتحه بخواند.کتمان نمی کنم که در ابتدا از جسارتی که برای متفاوت بودن داشت خوشم می آمد اما گزارش هایش هیچ گاه چنگی به دل نزد.تا این که گزارش هایش بیش از آن چه باید رنگ تملق یه خود گرفت و بعد از انتخابات هم راهی بلاد فرانسه شد و حالا گزارشی می فرستد که مربوط به چهار سال پیش است.دوستان می گویند این همه بودجه صرف می شود تا خبرنگاری به فرانسه برود و خبرها و تصاویر آرشیوی چهار سال قبل را برایمان بفرستد و در صدا سیمایی که بر اساس استراتژی هر کی به هر کی اداره می شود این گزارش دو بار به عنوان گزارش خبری برای بینندگان پخش شود.روایت کامل دسته گل کامران را اینجا بخوانید.

راپورت دوم:تئوریسین احمدی نژاد
محمدعلی رامین را به نام تئوریسین احمدی نژاد می شناسند.رامین کسی است که برای اولین بار در ایران حرف از انکار هولوکاست زد.این مرد پشت پرده دولت که حالا در مقام معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد خدمت می کند در اولین روز کاری خودش توانست روزنامه سرمایه را نه توقیف که لغو امتیاز کند.حالا ایشان راه افتاده و به روزنامه ها سر میزند و می گوید این را بنویسید و این را ننویسید.در اولین قدم هم ایشان روزنامه اعتماد را مزین فرمودند. و تقریبا اولتیماتوم صادر کردند.رامین البته در سخنانی جالبی گفت:"بنده الان نه به عنوان معاون مطبوعاتي بلکه به عنوان يک همکار سعي مي کنم از همه چيزهاي خوبي که مي نويسيد چشم بپوشم و نگاه نکنم البته به عنوان شخص، اما به عنوان معاون مطبوعاتي چرا، همه را مي بينم و به آنها توجه دارم."
من هر چه فک کردم معنی این جمله را نفهمیدم تا وقتی از یکی از دوستانم در روزنامه اعتماد پرسیدم و متوجه شدم که آقای رامین گفته از همه چیزهای بی خودی که می نویسید چشم بپوشم که البته دوستان در روزنامه اعتماد به علت آینده نگری این کلمه را با خوب جایگزین کرده اند.
البته آقای رامین در پاسخ به سوال بچه های روزنامه اعتماد در مورد دلیل لغو امتیاز روزنامه سرمایه گفته اند: سرمایه چه ربطی به شما دارد."

پیشنهاد:
با توجه به چشم شور مهندس پنگول جونی که باعث تعطیلی ستون ابراهیم رها در روزنامه اعتماد شد فعلا تنها دو ستون جهت پیشنهاد بیشتر در چنته نداریم.کماکان ستون کیهان و خوانندگان به عنوان مفرح ترین مطلب در روزنامه های کشور در صدر است.پس از آن هم به ستون شهرام شکیبا در روزنامه خبر سری بزنید.از بی مزگی های برخی روزهایش که بگذرید بیشتر روزها سرحالتان می آورد.

آن مرد با ریش آمد


بالاخره محمد قوچانی آزاد شد و برگشت.با ریش بلند. با ده کیلو کاهش وزن.با لباس هایی که به تنش گشاد شده بودند. همه ما داشتیم از خوشحالی و ذوق و شوق سکته می زدیم اما واکنش های خود قوچانی هم خیلی جالب بود.همان قدر که بچه ها دلشان برای قوچانی تنگ شده بود به همان اندازه هم محمد قوچانی دلتنگ دوستان و همکارانش شده بود و چه بسا بسیار بیشتر.چون ما در کنار هم بودیم و در هوایی نسبتا آزاد ولی قوچانی دربند بود و تنها.

شب جمعه ساعت از 11 که گذشته بود به سراغ قوچانی آمده بودند و بازرسی اش کرده بودند.وقتی مطمئن شده بودند که خانواده اش نومید از جلوی زندان به خانه برگشته اند آقای سردبیر را با چشم بند سوار ماشین کرده و جلوی آژانس پیاده کرده بودند تا خود به خانه برود.

حرف های گفتنی زیاد بود اما تعداد دیدار کنندگان آن قدر زیاد بود که به قوچانی فرصت حرف زدن نرسد.ولی نکته بینی آقای سردبیر آن جا معلوم شد که پس از 131 روز دربند بودن آن هم بدون دسترسی به مطبوعات اولین حرفی که به بچه ها می زد در مورد مطالبشان بود.همه متحیر مانده بودیم که در همان چند ساعتی که آزاد شده بود تا دیدار با بچه ها چگونه این همه مجلات را رصد کرده بود و نکات ریزی که از دید همه جا مانده بود را یادآوری می کرد.

قوچانی هم مثل بقیه آزاد شدگان از باقی زندانیان سیاسی خبر چندانی نداشت.اما از آنان هم گفت.از این که بیش از همه دلتنگ محمد عطریان فر شده که روزها و شب های زیادی در کنار هم در نشریات مختلف کار کرده بودند.از فشارهایی که بر زندانیان بود؛از افسردگی زیدآبادی در ملاقات کوتاهی که با هم داشتند؛ از حرف هایی که بعضی ها زیر فشار زدند؛از روحیه ی بالای برخی زندانیان مثل تاجزاده و امینی و لیلاز و دادگاه برنامه ریزی شده حجاریان.
ابراهیم امینی،سعید لیلاز و مصطفی تاجزاده هم روحیه ای بالا دارند هم قدرت طنزگویی خوبی.قوچانی می گفت اگر هم سلولی هایت این سه باشند راحت می توانی دو سال در زندان بمانی.


قوچانی زمانی که در مورد اعترافات صحبت می کرد نقل قول جالبی از شیخ اصلاحات آورد.وقتی وقایع پس از انتخابات و دستگیری ها تازه شکل گرفته بود و صحبتی از احتمال دستگیری ها به میان آمده بود،مهدی کروبی خطاب به ابطحی گفته بود: "ابطحی اگه گرفتنت هر چیزی که اتفاق افتاده بگو. ولی خدایی چیزایی که اتفاق نیفتاده رو نگو!!!!!"

و این چنین ابطحی همان چیزهایی را گفت که هرگز اتفاق نیفتاده بود.





چهارشنبه دلگیر


فک میکنی روز خوبیه.ولی نیست.یعنی همه چی از همون اول صبح برعکس میشه.می خواستم یه پست شاد بنویسم.نشد.از کوزه همان برون تراود که در اوست.خبر زیاد داشتم.به خیلی چیزا میخواستم گیر بدم.از کیهان و صفار هرندی و خبرگزاری فارس تا نمایشگاه مطبوعات.نشد اما. یعنی چیزی نتونستم بنویسم.چون اصلا نتونستم فکرشون رو بکنم.اما....

محمد قوچانی
این هفته قرار بود محمد قوچانی آزاد بشه.همه منتظر بودن.خانواده ش،همسرش،دوستاش،همکاراش و شاگرداش مث من.ولی نشد.همه چیز به هم ریخت.امروز صبح مریم باقی به بچه ها اس ام اس داد: "بازداشت محمد قوچانی دو ماه دیگر تمدید شد."همین.
ما هم چنان مث گله ی بدون ساربانیم که حتی ایراندخت رو هم نمی تونیم جمع و جور کنیم و بعد از این که نه پولی در کار بود نه کسی مثل قوچانی که از حق بچه ها دفاع کنه این هفته کسی برای صفحه بندی نرفت.نمیتونم بفهمم چرا دو ماه دیگه قوچانی باید تو بند بمونه؟ آخه به چه جرمی؟ روزنامه نگار بودن؟

احمد زیدآبادی
لنگه نداشت دکتر.تک بود.هنوز صندلیش خالیه تو تحریریه.کامپیوترش که می نشست پشتش و با یه شیوه خاصی تایپ می کرد و بعد بچه ها پیش خودش اداشو در میاوردن که چه جوری با یه دست تایپ میکنه!!چقدر صبور بود دکتر.
هر خبری که منتشر میشد و یکی از بچه ها بلند اعلام می کرد همه منتظر می شدن تا دکتر تحلیلش کنه.بار اولی که دکتر رو تو انجمن صنفی روزنامه نگاران دیدم تقریبا از خوشحالی به سرحد سکته رسیده بودم.بعد که با دکتر آشنا شدم فهمیدم چه جور آدمیه.صادق ترین آدمی که به تمام عمرم دیدم.حتی به خاطر مصلحت و حفظ ظاهر و حتی در شوخی های دوستانه هم حاضر نبود حرف دروغی بزنه.یا کلمه نادرستی به کار ببره.سادگی به تمام معنا رو میشه تو وجودش دید.از لباس پوشیدنش،راه رفتنش،نگاه کردنش،خندیدنش،از لهجه ی کرمانی بامزه ش.از همه مهم تر از نوشته ها و تحلیل هاش.
هرگز مطلبی ننوشت که زیرش بنویسه دکتر احمد زیدآبادی.همیشه احمد زیدآبادی بود و هست.بدون هیچ پیشوند و پسوندی.برخلاف تمام جاعلان و دزدان و بیسوادانی که پای اسمشون دکتر و مهندس مینویسن و معلوم نیست از کدوم جهنم دره ای با چه هزینه ای مدرک دکترا خریدن اصلا اصرار نداشت که بگه دکترای علوم سیاسی از دانشگاه تهران داره و رساله دکتراش رو هم با عنوان رابطه دین و دولت در اسراییل نوشته و اگه خیلی خوش شانس باشین شاید بتونین کتابش رو جایی گیر بیارین.
احمد زیدآبادی مردیه که میتونی در موردش مطمئن باشی که هرگز دروغ نمیگه،تا حالا هرگز زباله ای رو زمین ننداخته،هرگز چراغ قرمزی رو رد نکرده،هرگز ممنوع پارک نکرده،هرگز حق کسی رو نخورده،هرگز به کسی دشنام نداده،هرگز بدخواه هیچ کس حتی دشمنش نبوده،هرگز هیچ شعاری که توش مرگ باشه به کسی یا کشوری نداده،هرگز رابطه بازی نکرده و حتی در دورانی که دوستاش بر مناصب دولتی تکیه زده بودن به سمت پول و مقام نرفته و شاید واسه همینه که الان به خاطر هیچ و پوچ باید هفت سال زندانی بشه.چون هیچ وقت خودشو به داشتن یه صندلی نفروخته،چون هیچ وقت جایی ننوشت دکتر زیدآبادی،چون هیچ وقت دروغ نگفت،چون هیچ وقت تملق و چاپلوسی کسی رو نکرد.
چه ظلمی از این بزرگتر که احمد زیدآبادی نازنین فقط و فقط به جرم زیدآبادی بودن به جرم انسان واقعی بودن هفت سال دور از خانه و کار و خانواده ش پشت میله ها اسیر باشه؟
دلم واسه دکتر تنگ شده،واسه خاطره هایی که از کرمان و زیدآباد تعریف می کرد،واسه زمانی که توی کوچه جلوی در مجله شهروند خم می شد و زباله چیپس و پفک رو جمع می کرد.دلم واسه خنده های دکتر تنگ شده. یعنی هفت سال دیگه باید صبر کنم؟؟

دو ملیتی ها و ایرانی ها
دستگاه قضایی تاب فشار خارجی ها را ندارد.به خارجی ها باج می دهد تا داخلی ها را سرکوب کند.رکسانا صابری که خبرنگاری ایرانی و آمریکایی بود به اتهام جاسوسی برای دشمنان کشور دستگیر شده بود بسیار زود با قید وثیقه آزاد شد و بعد هم از کشور خارج شد.کلوتید ریس فرانسوی که در جریان اغتشاشات دستگیر شده بود زودتر از همه متهمان آزاد شد و به فرانسه رفت.نازک افشار کارمند ایرانی فرانسوی سفارت فرانسه با قرار وثیقه و در پی فشار دولت فرانسه آزاد شد.مازیار بهاری خبرنگار ایرانی آمریکایی نیوزویک که بعد از انتخابات و درگیری ها دستگیر شده بود روز شنبه گذشته آزاد شد و دیروز هم به لندن رفت.سوءتفاهم نشود.از آزادی همه آن ها خوشحال شدم اما چرا زیدآبادی باید به هفت سال زندان محکوم شود و قرار بازداشت محمد قوچانی بدون هیچ اتهامی دو ماه دیگر تمدید شود؟ چون هیچ کشور خارجی برای آزادی آنان بیانیه نداده و فشار نیاورده است؟


پي نوشت: وكيل احمد زيدآبادي گفته حكم 7 سال حبس قطعي نشده و هنوز پرونده در مرحله رسيدگي است و طبعا حكمي صادر نشده. اميدوار شديم.گرچه الان نزديك به چهل روز است كه خانواده دكتر نه ايشان را ملاقات كرده و نه حتي تماس تلفني با وي داشته اند.فعلا بي خبري مطلق.


این راه کج میرسه به مقصد......خدا میدونه


نمی دانم در چند ماه گذشته برخی از مسئولان مملکتی و افرادی که حال به هر وسیله ای بر صندلی بزرگی (اکثرا بزرگ تر از اندازه خودشان) تکیه زده اند چه چیزی مصرف می کنند که هر گاه پشت تریبونی قرار می گیرند یا مصاحبه ای می کنند یا مقاله ای می نویسند آدم انگشت به دهان و متحیر می ماند و چشمان از فرط تعجب به اندازه گردو و دهان به غایت باز.یکی از دوستان که حرف های یکی از همین افراد مذکور را از صدا و سیما می شنید و چهره اش را می دید گفت: "این چی زده؟ هر چی هس خیلی خوبه.حسابی بنده خدا رو گرفته."


راپورت اول:بنگاه روسپی شناسی کیهان ونازنین افشین جم
نازنین افشین جم متولد سال 1358 در تهران و بزرگ شده کانادا هم خواننده است هم مدل و هم یک فعال حقوق بشر.در سال 2003 هم بانوی اول(همان دختر شایسته) کانادا و بانوی دوم جهان شده است.هفته قبل نازنین افشین جم که البته در فعالیت های بشر دوستانه خود تاکنون موفق هم بوده، مثل کمپینی که برای جلوگیری از اعدام نازنین فاتحی تشکیل داده بود، در دیدار با دالایی لاما رهبر معنوی بوداییان تبت به همراه وی مقوایی سبز رنگ در دست گرفت و خواستار رعایت حقوق بشر در ایران شد.همین یک عمل کافی بود تا کیهان نشینان نه تنها دالایی لاما،رهبریت وی، تمام اعمال و کردار وی و هم مسلکانش را زیر سوال ببرند، که به ورطه ی بی اخلاقی هم سقوط کنند و در روزنامه ای که تماما با پول مردم منتشر می شود در کنار اسم نازنین افشین جم از واژه روسپی استفاده کنند.جدا از این مساله که اگر یک روزنامه اصلاح طلب این لفظ را به کار می برد چه کفن پوشانی به میدان نمی آمدند متحیرم که چگونه کیهان نشینان به شخصیت فردی شناخته شده این چنین بی حرمتی کردند و او را نه منافق و جاسوس و فریب خورده و آلت دست بیگانه که روسپی خواندند.
نمی دانم برادران کیهان نشین چگونه پی بردند که نازنین افشین جم روسپی است.روسپی بودن افشین جم طی چه پروسه ای بر نویسنده این مقاله ثابت شده کهاین چنین ادعا می کنند را خدا می داند.

راپورت دوم:دو سه صندلی خالی
آقای احمدی نژاد در گفت و گوی تلویزیونی با کارشناسان گفت که در هنگام سخنرانی ایشان در سازمان ملل تنها دو سه نفر صحن سازمان ملل را ترک کرده اند.من نمی دانم منظور ایشان از دو سه نفر چند نفر بوده یا این که ایشان صندلی های خالی را چگونه شمرده. دوستی گفت شاید منظور دکتر این بوده که بقیه قبل از شروع سخنرانی صحن سازمان را ترک کرده اند. به هر حال فقط می خواستم بگویم هر چه بود چیز خوبی بود.خوب گرفته بود.


راپورت سوم:وزیر مخلوعی دادستان کل کشور شد
محسنی اژه ای که حتی احمدی نژاد هم او را نخواست و از کابینه اخراج شد هفته قبل در کسوت دادستان کل کشور از گشوده شدن پرونده مهدی کروبی در دادگاه ویژه روحانیت سخن گفت.ابراهیم رئیسی نیز این سخنان را در روزهای گذشته تایید کرد و گفت به طور یقین به اتهامات مهدی کروبی در دادگاه ویژه روحانیت رسیدگی می شود.مهدی کروبی البته با استقبال از این سخنان گفت: "حداقل در دادگاه فرصتی پیش خواهد آمد تا حرف ها و ناگفته هایم را بگویم."



پی نوشت:هم چنان بهترین و نغزترین مطالب طنز را در ستون کیهان و خوانندگان بخوانید.نبوغ نویسنده این ستون مثال زدنی است.در پست های آینده چند چشمه از طنزهای ناب ایشان را برایتان خواهم نوشت.

پی نوشت 2:این روزها از این آهنگ محسن نامجو که البته چندان جدید هم نیست خیلی خوشم آمده.از طرفی با نوشته های بالا چندان هم بی ربط نیست.این آهنگ که اکس نام دارد تقدیم به میلاد که بدون هیچ روانگردانی روانش کامل می گردد.مث خودم!







معنای سادگی


پشت چیزهای ساده پنهان می شوم که پیدایم کنی

اگر هم پیدایم نکنی، خود چیزها را پیدا می کنی

لمس می کنی هر چه را که من لمس می کنم

و این چنین نقش دست هایمان با هم یکی می شود





شعر از یونانی شاعر یانیس ریتسوس
عکس از دوست خوب عکاسم سعید عامری