برنده

می‏دانم....با این دست نمی‏توانم تمام بازی‏ها را برنده شوم.

اما...
بگذار دستم پرتر شود
دور بعد
یک آس هم که داشته باشم
ما حاکم خواهیم شد.



پستخانه

پاداش سکوت
مسئولیت موسسه فرهنگی کیهان، وزارت ارشاد، هشت سال ریاست جمهوری، اقبال عمومی و محبوبیت بالا....اما هیچ کدام از این‏ها مانع نمی‏شود تا ممنوع الخروجت نکنند. نگذارند به جلسه‏ای بروی که در آن از دنیای عاری از سلاح هسته‏ای حرف بزنی. در حالی که کشورت هر روز یک خبر خوش هسته‏ای دارد که اعلام کند. مانده‏ایم با این همه خبر خوش چه بکنیم. این همه سانتریفوژ و این همه پایگاه هسته‏ای جدید. نطنز اصفهان و فردو قم. پس چرا از نیروگاه بوشهر خبری نیست؟ به هر حال این همه خبر خوش هسته‏ای باید از یک جایی نتیجه‏اش دربیاید و بزند بیرون. پس این انرژی صلح‏آمیز هسته‏ای کی می‏خواهد برای ما برق تامین کند؟
تو باز هم ساکت نشستی و وکیلت گفت که ممنوع‏الخروج نیستی و تنها به توصیه برخی نهادها به ژاپن سفر نکردی.انگار کسی نمی‏داند که آن نهادها وزارت امور خارجه دولت فخیمه دهم و ب... بوده‏اند. توصیه‏ای هم درکار نبوده؛ گفتند به فرودگاه نرو و گرنه دست از پا درازتر برخواهی گشت و این برای شما خوب نیست. ما که این را توصیه نمی‏نامیم،وکیلت را نمی‏دانم.می‏خوام گله‏ای بکنم بعد دلم رضا نمی‏شود. کیهان و رجا و جوان و...به اندازه کافی آزارت می‏دهند. پاداش سکوتت این بود.همین!

دم مسیحا
شاید داری اشتباهات مدیریتی حضرت عیسی را جبران می‏کنی.مشایی گفته بود که پیامبران مدیریت صحیح نکردند.تقصیر ما بود که جدی نگرفتیم.حالا هر کدامتان یک گوشه کار را گرفته‏اید که زمین نماند.خدا خیرتان بدهد.رییس دولت که خبر از زلزله می‏دهد و کشتی نوح می‏سازد که مردم را از تهران خارج کند. وعده پول و زمین می‏دهد که همه از تهران بروند تا این زلزله که دارد می‏آید خسارت جانی ندهد.می‏گوییم کاش زودتر از همه خودش از تهران برود.حیف است زیرآوار ساختمان‏های پاستور بماند.احتمالا شدت زلزله در آن مناطق زیادتر باشد. آخر امام جمعه گفته زلزله به خاطر زناست. سابقه تاریخی آن مناطق هم خوب نیست.
ولی فکر نمی‏کردم تو از بین همه پیغمبران جرجیس...ببخشید عیسی را انتخاب کنی. کشتی ساختن و عصا انداختن و از آتش رد شدن در دنیای امروز ساده‏تر از زنده کردن مردگان بود.ولی تو پشتکارت بیشتر از این‏ها بود. معاون اولی و این کارها برایت فوت آب است. تنها چند نفر از دوستانت را لازم داری تا به کمکت بیایند. پرونده‏های افرادی را که سال‏ها پیش بر اثر حادثه جان داده و خسارت دریافت کرده‏اند را از میان فایل‏های خاک گرفته دربیاورند. پرونده دیگری بسازید، فرد زنده شود بعد دوباره دچار سانحه شود، تو امضا بزنی و بعد بیمه ایران هم با کمال میل خسارت جانی پرداخت کند. واقعا که مسیحای زمانه‏ای...حیف که عمر کسانی که دوباره زنده‏شان می‏کنی به دنیا نیست و دوباره می‏روند. باز جای شکرش باقیست که حداقل بیمه با پرداخت خسارت مرگشان تا اندازه‏ای زحماتت را جبران می‏کند تا تو و دوستانت آن را خرج امور خیر بکنید.خدا اجرتان بدهد.نمی‏دانستیم تبلیغات انتخاباتی هم جزو کارهای خیر محسوب می‏شود. به کارت ادامه بده. کسی به تو کاری ندارد.حتی بزرگترها هم از ترس این که انتخاباتشان کن فیکون شود کاری به کارت ندارند. هم‏چنان بدم و مردگان را زنده کن.

هفت سینت رو بگو

من نه اهل هفت سین چیدن بودم، نه هستم.ولی دیشب قبل از این که خوابم ببره در حالت نیمه‏بیدار و نیمه‏خواب به این فکر می‏کردم که اگه بخوام واسه نوروز هفت‏سین انتخاب کنم چی انتخاب می‏کنم.خب به نتایج درخشانی رسیدم که به قرار زیر است:

ستار
(نود و نه و نود و نه صدم درصد آهنگاش)
ستاره‎ها ( نیمه شب؛ اونم فقط تو آسمون کاشیفرنیا.جایی که میشه راحت و کامل تمام کهکشان راه‏شیری رو دید، انگار که اون گاوه تازه رد شده باشه و شیرش ریخته باشه تو آسمون.خوشه پروین، دب اصغر، دب اکبر و حتی سها که چشم تیز میخواد واسه دیدن)
سوسِلِنگ (اسم یه پرنده س.فک کنم اسم کتابیش دم جنبانک باشه.عکسش اینه)
سگ (البته فقط قهوه‏ای خودمون)
سجاده (کلا از بچگی دوس داشتم.فک می‏کردم خیلی باکلاسه آدم رو سجاده نماز بخونه.البته الانم همون‏جور فک می‏کنم)
سندباد (کارتون و انیمیشن دوس دارم خب)

خب...سوگلی دیگه.



پی‏نوشت
:هفت سینت رو بگو ببینم؟
پی‏نوشت دو: تو ویژه نامه چلچراغ احمد مهرانفر (بازیگر) نوشته: هیچ به فردا میندیش،رنج هر روز برای همان روز کافیست.





خبرهای آخر سال

شادی ِآزادی
سید مصطفی تاج‏زاده چند روزی است که آزاد شده است.خبر خوبی بود،آن هم در آخرین روزهای سال نحسی مثل این سال گاو 88. دوستان می‏گویند خانه‏اش آنقدر شلوغ است که جای سوزن انداختن نیست.به قول کیهان از خواص جا مانده و سران فتنه و جاسوسان سیا و موساد همه و همه به دیدنش رفتند تا اغتشاشگران خیابانی که با اسم رمز تقلب در خیابان ها لشگرکشی کردند.خاتمی،موسوی،کروبی و سید یاسر خمینی از شاخص‏ترین ملاقات کننده‏ها بودند.وقتی کروبی به دیدار سیدمصطفی رفت یکی نوشت: "دیدار نماد شجاعت با نماد مقاومت".حالا از تعریف و تمجیدش بگذریم مقاومت تاج‏زاده ستودنی بود.
کاش اکبر منتجبی هم در این روزهای باقیمانده تا عید آزاد شود.(فال قهوه اکبر به قلم پوریا عالمی را اینجا بخوانید)

تصویر سال
هفته قبل در خانه هنرمندان نمایشگاه تصویر سال برگزار شد.نرفتم البته.یعنی نتونستم برم.ولی خبر خوشحال کننده این که دوست خوبم سعید عامری در اختتامیه این جشنواره که همین جمعه برگزار شد برنده جایزه بهترین عکس مستند اجتماعی و جایزه بنیاد محسن رسول‏اف شد.عکس را اینجا در وبلاگ سعید ببینید.

روی کیوسک:ویژه‏نامه‏های نوروزی
ویژه‏نامه نوروزی روزنامه بهار امروز منتشر شده.روی جلدش اکبر هاشمی رفسنجانیه.قیمت امروز روزنامه با احتساب همین ویژه‏نامه 300 صفحه‏ای پنج هزار تومنه که خب شاید کمی گرون به نظر بیاد ولی فعلا تنها نشریه اصلاح طلبه که تونسته سالنامه بده.پس از دستش ندین.ویژه‏نامه چلچراغ،سالنامه همشهری و ویژه‏نامه همشهری جوان هم روی کیوسکه که خوندنشون خالی از لطف نیست.حالا اگه تا دو روز دیگه صبر کنین جزییات بیشتر در مورد این ویژه‏نامه ها رو همین‏جا می‏نویسم.

عکس سال: بیا تو دم در بده
این عکس رو حتما ببینین.اگه مثلا هشت سال پیش چنین اتفاقی رخ می‏داد چه داد و هوارها که به آسمون نمی‏رفت.

(1) گفت و شنود

گفتم: شنیدی یک هفته قبل از تعطیل شدن ایران‏دخت جناب رامین به فاطمه کروبی تلفن زده و علاوه بر تهدید به تعطیلی ایران‏دخت گفته جمهوری اسلامی باید تا حال ده بار کروبی رو اعدام می‏کرد؟
گفت:آره شنیدم.
گفتم: بعدش هم فاطمه کروبی حسابی از خجالت آقای رامین دراومده و ایشون رو شسته و گذاشته کنار. آقای رامین هم اولین کاری که تونسته بکنه این بوده که ایران‏دخت رو لغو امتیاز کنه.

گفت: فردی که شدیدا از دست فرد دیگه‏ای حرصش گرفته بود اونقد لبش رو گاز گرفت که متورم شد.یه دوست فهمیده که از ماجرا هم آگاه بود،وقتی دیدش گفت لبت چی شده مث فندق اومده بالا؟ یارو دستپاچه با حرص گفت دندونم درد می کنه متورم شده.دوستش خندید گفت: فندق به لبت، لبت به دندون/ این سوز... نه درد دندون!


پی‏نوشت یک : حق کپی رایت برای نویسنده محترم ستون گفت و شنود روزنامه کیهان محفوظ است.
پی‏نوشت دو :سایت فرارو چند عکس از تحریریه روزنامه‏های اصلاح طلب که توقیف شدن اینجا منتشر کرده.اگر چه عکس ها خیلی کم و البته گنگ و مبهمه ولی خب دیدنشون خالی از لطف نیست.

خداحافظی با ایران دخت

هفته‏نامه ایران‏دخت لغو امتیاز شد.به همین سادگی! لغو امتیاز شد تا نشون بده که مملکت هر کی به هر کی تر از اون چیزیه که فکر میکنیم.هیات نظارت بر مطبوعات امروز تشکیل جلسه داد و هفته نامه ایران‏دخت رو نه توقیف که لغو امتیاز کرد.
مسئولان خبرگزاری فارس هم اونقد ذوق زده شدن که حتی تو خبر تنظیمی شون دستپاچه میان میزنن ماهنامه ایران دخت.نمیدونم شایدم از روی بیسوادی شون باشه. به هر حال این جور خبرها زودتر از همه به فارس می رسه دیگه.
از پارسال زمستون که شروع کردیم تا الان 49 شماره ایران دخت منتشر شد.40 شماره اول که بیشتر اجتماعی هنری بود و ما بازارچه داشتیم. 9 شماره اخیر هم گزارش اقتصادی.

ایران‏دخت رفت و دیگه می تونین مطمئن باشین که اول هفته دیگه نمیام بهتون بگم هفته‏تون رو با ایران‏دخت شروع کنین.از هفته دیگه نمیگم ایران‏دخت رو هر وقت از آب بگیری تازه س.چون دیگه ایران‏دختی در کار نیست.
فقط بعد این یکسال نمیدونم این سه‏شنبه شب رو کجا باید تا صب بیدار بمونم.


بعدالتحریر: در ادامه جلسه پربار هیات نظارت بر مطبوعات روزنامه اعتماد هم با نامه امضا شده جناب رامین توقیف شد.

کاسبی که بزرگترین صادرکننده خشکبار است

غروب سه شنبه قبل در طبقه زیرین ساختمان شمالی اتاق بازرگانی ایران به دیدار اسدالله عسگراولادی رفته بودم. مردی گفته می شود بزرگترین صادرکننده خشکبار ایران است و البته چه افتخاری از این بالاتر.که آدم تولیدکننده و یا صادرکننده باشد.عسگر اولادی در اتاق مشترک ایران و چین بر صندلی ریاست تکیه زده بود.بلند بلند با منشی های اتاقش حرف می زد و هر چند دقیقه آن ها را می خنداند.پیرمرد خوش مشربی است.در 76 سالگی طبع طنزش را خوب حفظ کرده.در اتاقی که پر بود از تابلوهای قشنگ چینی و چراغ ها و آویزها و حتی پادری چینی با حاج اسدالله از چین و کالاهای بی کیفیت و کالاهای استاندارد و مرغوبش حرف زدیم. کنایه های من را نگفته می فهمید و جواب می داد.حتی فقط وقتی که لبخند می‏زدم.

حاج اسدالله برادر حاج حبیب الله است.سرپرست کمیته امداد و دبیرکل موتلفه اسلامی.حزب قدرتمندی که البته از مدافعان سرسخت دولت است.با این همه حاج اسدالله می گوید هیچ وقت عضو موتلفه نبوده و نیست اما می‏گوید سمپات این حزب است و به خاطر برادرش از این حزب دفاع می کند.هر چه حبیب الله در حوزه سیاست به مقام دفاع از دولت سخن می‏گوید چین بر جبین می‏اندازد و بالا و پایین می‏پرد، اسدالله در حوزه اقتصاد با خونسردی کامل و با صراحت تمام از دولت انتقاد می کند.عسگراولادی مرد اقتصاد است.کارآفرین است.مدافع اقتصاد آزاد است.سرمایه دار است و سرمایه اش در خدمت اقتصاد کشور است و چه ازاین بهتر؟ با تلاش او و همکارانش است که هنوز صادرات ما به چین به وارداتمان از چین می چربد.وجود چنین افرادی غنیمت است.کاش بیشتر از این افراد می داشتیم.
بنز حاج اسدالله
زمانی در یک نشریه عکس برخی بازرگانان را در کنار خودروهایشان چاپ کرده بودیم و عسگراولادی هم در کنار بنز سفید رنگ E کلاس مدل 2007 اش.وقتی عکس را دید خندید و با خونسردی گفت: "امام علی می‏گوید از سعادت مرد مسلمان داشتن خانه وسیع،همسایه خوب و مرکب راهوار است."
کاسب جزء
وقتی دولت نمایشگاه بین المللی را به سازمان تامین اجتماعی نیروهای مسلح به خاطر 800 میلیارد بدهی واگذار کرد و بعد تمام بازرگانان در بخش خصوصی و دولتی به مخالفت پرداختند تا بالاخره این واگذاری لغو شد اسدالله عسگر اولادی در نشست هیات نمایندگان اتاق تهران گفت: "اگر دولت نمایشگاه را به خاطر این مبلغ بدهی می خواهد واگذار کند من به عنوان یک کاسب جزء آن را می خرم."


پی‏ نوشت 1:صحبت‏هایم با عسگراولادی به زمان حال ختم نشد و به اول انقلاب و دولت میرحسین موسوی و مرحوم عالی‏نسب هم کشیده شد.متن حرف ها را اینجا بخوانید.
پی‏ نوشت 2:متن کامل صحبت های عسگراولادی در مورد چین و واردات کالاهای بی‏کیفیت و کالاهای مرغوب را در اینجا بخوانید.
پی ‏نوشت3: اگر دیروزهفته خود را با ایران‏دخت آغاز نکرده اید هنوز دیر نشده،ایران‏دخت را هر وقت از کیوسک بگیری تازه ست.